تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

امروز دلم گرفته ...گریه ام اختیاری نیست

با سلام فراوان خدمت دردونه های خودم عرض خدمت شما که اینجانب ید طولایی در چشم زدن خودم و شماها دارم و بخصوص بعد پست قبلی که نوشتم همه چی آرومه کلا روزگار به من گفت بگرد تا بگردیم و دقیقا دو سه روز بعد دو سالگی  سرما خوردین و هنوز کامل خوب نشدین بی اشتهاشدین و داروهاتون رو با دردسر می خورین و فوق العده بد اخلاق هستین  طوری که دلم می خوام یه کتک سیر بزنم ( خودمو میگم فکر بد نکنید ها ) بعدش بگم راه براه لباساتون رو در میارین و به همان صورررررررررررررررررررت مشغول خانه نوردی می شوید و داد و فر یاد من بی فایده است اوضاع خوابتون کاملا خرابه و تقریبا سه ماهه که بنده روزی 4 ساعت می خوابم و امروز بالاخره نتیجه اش رو نشون داد و...
28 آبان 1391

همه چی آرومه......

سلام به بابونه های خودمون حالتون خوبه عزیزای دلم سر حالین خوش می گذره جونم براتون بگه تو این چند روز بعد تولدتون روزا داره می گذره و می گذره امروز به تایمر بالای وبلاگتون نگاه کردم دقیقا 2 سال و 7 روز گذشته از اون روز رویایی که شور و شادمانی  رو برامون هدیه اوردین براتون از پنجشنبه شب ( شب تولد ) بگم : اونشب بعد رفتن مهمونا تا 4 صبح بیدار بودم برای مرتب کردن شستن تمیز کردن و جابجایی ظرفا و وسایل اول صبح هم با سردرد بیدار شدم و دستمال معروف کایکو رو به سرم بستم خاله های بابا ایمان هم موندن خونمون کلی باهاتون بازی کردن حرف زدیم و خوش گذروندیم نا نصفه شب پیشمون بودن از روز شنبه هم که ساعتی های روزانه ام ت...
24 آبان 1391

جشن تولد دردونه ها

سلام به ماه و ستاره زندگی ما حال و احوالتون چطوره خوش می گذره به ما که خیلی خیلی خوش می گذره بودن شما زندگی ما رو زیباتر و سبزترش کرده روز چهارشنبه روز تولدتون برای پایش دو سالگی رفتیم مرکز بهداشت و باربد اونقدر شیطونی کرد که حد و حساب نداشت ولی تارا مثل یه خانوم تموم نشسته بود روی تخت مسئول اونجا پرسید دخترتون چقدر آرومه بهش گفتم وقتی میریم بیرون برعکس میشن قد و وزنتون رو کنترل کرد و یکسری توصیه ها داد و مهمتر اینکه از شربت آن روزانه خلاص شدیم و دیگه باید بصورت پیشگیری بخورین یعنی سه ماه در سال ( هفته ای یکبار ...خدا رو شکر ) تارا خانم : وزن : 12850 قد : 91 باربد خان : وزن : 14450- قد: 92 بعدش هم بردیمتون خونه مامان جو...
21 آبان 1391

دو سالگی

سلام فرشته های من تولدتون مبارک مرسی بابت تمام لحظه های شیرینی که ارمغان حضور شماست خدایا هزاران بار شکر بابت موهبتت خدا رو شکر که شاهد لحظات بالیدن و قدکشیدن نازنین هامون هستیم بالندگی و سعادت فرشته های کوچکمان را به تو می سپارم ای مهربانترین مهربانان   بزودی بر می گردم با گزارش جشن تولد و عکساتون .... اگه خدا بخواد فردا شب جشن تولدتون رو برگزار می کنیم فعلا خدا حافظ ...
17 آبان 1391

عکس

سلام ببینم می شه عکسایی که قرار بود تو پست قبل بزارم آپلود کنم یا نه   خدا رو شکر که انجام شد اینم دومی   عکسا مربوط به شب حنابندون دائی آرشیداست و منو ببخشید که عکس بهتری نداشتم آخه یه جا نمی مونید تا عکس بگیریم اینم یه عکس با حال داغ داغ داغ   بوووووووووووووووس برای گلای ناز خونه ما   ...
15 آبان 1391

فرهنگ لغات 2

سلااااااااااااااااام به دردونه های قشنگم حال و احوال چطوره صدا رو می شنوین اگه گفتین صدای چی بلللللللللللللله صدای تیک تاک ساعت که لحظه به لحظه به روز تولدتون نزدیک میشیم 3 روز مونده به  روزی که دو فرشته نازنین خانه دل ما رو به قدوم خودشون مزین کردن ......از الان تا همیشه تولدتون خیلی مبارکه جون دلم برای خوشگلای خودم بگه دو روز تعطیلی داشتیم عید سعید غدیر خم که امیدوارم مولا علی رادمرد همیشه تاریخ همیشه الگوی زندگی همه ما باشه . بعدش خبر اینکه ماشین خریدیم و بیب بیب سواری شروع شده دوباره دیگه براتون بگم یه شب رفتیم به شهر بازی جدیدی که تازه افتتاح شده همه چی حسابی نو بود تا نصفه شب هم بازه و کلی بازی کردین و با گریه برتون ...
14 آبان 1391

گزارش یک جشن

سلام به گوگوری مگوری ها حالتون خوبه خوشملای من خوش می گذره تا یادم نرفته بگم که بالاخره دلیل بی تابی های باربد خان رونمایی شد ( در روز 5/8/91 )و ایشون الان صاحب دو مروارید جدید هستند از نوع آسیاب بزرگ ردیف پائین و بسلامتی و میمنت 18 دندانه شدند. تارا گلی هم انگار در شرف دندون درآوردنه چون دو روزه که بشدت انگشتاشو رو لثه اش فشار میده جونم براتون بگه که پریشب و دیشب تو مراسم حنابندون و عروسی دائی آرشیدا جون شرکت کردیم بسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییار خوش گذشت و باز هم بهشون تبریک میگم همه چی عالی بود و در حد بترکون............. شب حنابندون خوش و خرم به اتفاق مامان جون و خاله جون رفتیم تالار تا وارد مح...
9 آبان 1391

ببار ای خالق عشق

سلام به شنگول منگولای خودم حالتون خوبه قربونتون برم خودم تک و تنها خوشملای خودم نازنینای من خدا رو هزار مرتبه شکر می کنم که منو لایق مادر شدن دونست و بهترین هدیه های زندگیمو عنایت کرد دیگه 10 روز مونده تا دو سالگی میگن پایان دو سالگی نقط عطفی تو زندگی بچه هاست و قبل و بعدش تغییرات زیادی در زمینه رشد و پرورش درن که من دارم این موردو تو وجود گلتون می بینم که بزرگتر شدین استقلال طلب شدین  و در انجام خیلی کارا مستقلین حرف زدنتون بهتر شده و خیلی اوقات برای انجام کاری هممون با هم تصیم میگیریم و شما ها هم حق رأی دارین موقع تماشای تلویزیون اولویت با شماست اول ، دوم و سوم کارتون هیچ گزینه دیگری هم وجود نداره کاملا...
7 آبان 1391
1